گل

 دم در زنگ میزنن.. با اخم تخم میرم جواب میدم ..

 - بله ؟

 - مینا خانوم هستن؟

 - کرمان نیستن. شما؟

 خودشو معرفی میکنه..

 میرم دم در .. یه زن و شوهر با یه شاخه گل سفید اونجان.

 - اومدیم روز مادر و به مامانت تبریک بگیم.

 گل و میدن و هر چی اصرار میکنم تو نمیان.

 میمونم توی کوچه تا دور بزنن.

 آقاه پیاده میشه یه گل میده بهم. میگه من این و میدم به تو.

 ذوق مرگ میشم. یاد چند سال پیش میافتم که روز زن بود رفتیم کنسرت، کنار صف ورود به سالن یه آقا به همه ی خانوما گل میداد. رز قرمز. با خودم فک کردم من که خیلی بچه ام.. دستمو نبردم که گل و بگیرم. آقاه دنبالم اومد و به اصرار بهم گل داد. من زیااااد خوشحال شدم.

 

 خلاصه همیشه روز زن دلم یه تبریک متفاوت یا یه همچین چیزی میخواست.  به این آقا ارادت خاصی دارم. یه بارم شنیدم به مامانم میگفت دخترتون خیلی ماهه. تاثیرشو روی فضا میذاره.


  گل چسبید. زیاد.





 پی اس:

 پیشنهاد میشود قبل از انجام هر کاری این دو سوال را از خود بپرسید.

 یک: آیا تخمش را دارم؟

 دو: که چی؟

 ممکنه جواب ندی

 ممکنه جواب بدی و قعطش کنی

 ممکنه اشغالش کنی

 ممکنه دیر جواب بدی

 ممکنه سر بالا جواب بدی

 ممکنه عادی باشی

 

 ممکن نیست زنگ بزنم.



 پی اس:

 شما که عشقتان زندگیست

 شما را لینک میدهم به وبلاگ خواهر شیرینم که از فرشته ای نوشته است که هر بار خواستم چیزی برایش بنویسم نشد! و این میشود که حتی گاهی که خواب است صدایش میکنم ، زانو میزنم و دستش را میبوسم . 


 همیشه فکر میکنم باید در این دنیا کار خاصی انجام دهم که زاده این موجود خارق العاده هستم.

 گاهی مثل زندانی ها چوب خط میکشیم ، برای در بند شدن ..


ادامه مطلب ...

 سلام حسادت زنانه زیبای من، که رام نمیشوی انگار... رام نمیشوی.

 سلام.

 من همان مجنون مست یاغی ام که رفتم دانشگاه درس خوندم.

 مادر

استقلال

 گفت دیگه خودکفا شدم. دستم تو شورت خودمه.

درخت های توت

 شک ندارم درخت توت سفید مان سال هاست عاشق درخت شاه توت همسایه مان است. امروز که باد می آمد فهمیدم.

 همیشه میدیدم چند گنجشک تند و تند از شاخه های یکی به شاخه های آن یکی میروند و جیک جیک میکنند..


 دیدم که مستانه میرقصند.


ادامه مطلب ...

 نه . 

 انصاف نیست.

 انصاف نیست روز تولد خواهرت آغوشش را نداشته باشی.

 انصاف نیست.

 یک روز که مجری امور چیدمان را ملاقات کنم به نشانه ی اعتراض بر این اجحاف انگشت میانه را نشانش میدهم .


 پی اس:

 تاریخ موبایلم رو یه روز میکشم عقب ... تولدت کش میاد .. کی جلومو میگیره ؟! مجری امور چیدمان؟

 این روزها کتایون از چیزی به نام وسواس فکری به طرز غریبی رنج میبرد. و فکرش تند تند میدود . سریع تر از جسمش. و احساس ناتوانی میکند. و توانمندی. کتایون باز هم همه ی احساسات را یک جا ، یک جا تجربه میکند.

 این روزها کتایون کاغذ های بزرگ به دیوار میچسباند که فکر ها را پارک کند.. که جا در مغزش باز شود. زود سیاه میشوند.

 

ذهن خلاقی دارد و قلب بزرگی ...  دست های کوچکی شاید ...

 

 پانویس:


  میآیم . زود.... توی راهم.

 این که این روزا نیستم رو به بزرگواری خودتون ببخشید ..


 یه بار که پنجره رو باز میکردم یه کبوتر اومد توی اتاقم و مدتی مهمونم بود.

 

 دستهایم کافر شده اند.

 از یاد برده اند قنوت را به نام تو میخواندند.

 انگشت به ما تحت در انتطار سال نو

 بله. داستان از این قرار است. روزی روزگاری، دیروز.

 یه روز سگ صاحبشو نمیشناسه.

 یه روز همه ی دوچرخه های ثابت راه می افتن و میرن .

کوچیک تر که بودم..

 قبلنا .. خیلی قبلنا، فک میکردم خدا اومده یه بار یه داستان نوشته، داستان زندگی من. همه ی احساسام، آدمام، اتفاقا، فکرا، همه چی .. همه چی و حساب کتاب کرده و نوشته و فقط همین یه دونه رو نوشته. فقط این واقعیه، بقیه ی آدمام همینی که من زندگی میکنم و زندگی میکنن. یعنی همه ی این پنج شیش میلیارد آدم الآن، همه ی قبلیا و بعدیا همه همینو زندگی میکنن. انگار بقیه حس ندارن یا واقعی نیستن.. فک میکردم اگه یهو وقتی خدا حواسش نیست بپرم پشت یکیشون مثل این استندان! اون ورش یه پایس که یه صفحه رو نگه داشته! فک میکردم یه وقتی مچ خدا رو میگیرم.. و البته از این که فقط خودم واقعیم خیلی احساس تنهایی میکردم. این فکر این و دنبالش داشت که هیشکی هیچی نمیفهمه! شاید واسه همین هی گریه میکردم!

 خلاصه هنوزم اتفاقای عجیب یا بد برای کناریام که میوفته همین فکر میاد سراغم. شاید خودم و دلداری میدم که نه.. اینا واقعی نیستن، اونا واقعا ناراحت نیستن.. حس ندارن که.. خدا سرت گول مالیده.. از کل این اتفاق که برای یکی دیگه افتاده فقط سهمی که تو ازش داری واقعیه!


 پانویس:

 خدا هم از همون بچگی توی ذهن من گشاد بوده! از من چه توقعی دارین آخه؟!

 شترمرغ

دادگاه - غر

 دادگاه.

 قضیه از این قرار است: یک نفر کشته شد.


 جمع شید دور هم.. حرف بزنید.. اعتراض کنید.. حکم بدید..

چه فایده..

 دیه ی جراحت ناشی از دلتنگی من چی؟ قصاص غصه چی؟


 پانویس:

 دیه را باید شیاف کرد.