شعر گونه های من۷

 جای دوری نیستی.. 

 از همین خیابان ها میگذری، 

 با همین مردم مینشینی، 

 در همین هوا، همین حوالی نفس میکشی. 

 

 جای دوری نیستی.  

 جایی نزدیک (به) یادِ من.

  

  پانویس:  

 امروز توی محوطه ی دانشگاه روی یکی از پله ها دراز کشیدم و خواب رفتم. احساس میکنم کار بزرگی انجام دادم.

 

روزمرگی

 روزهایی هست که اصلا عمیق نیستی. نمی نویسی.. نمی خوانی.. سراغ خودت نمی روی.. خبری از خیال نیست.. فکری نمی گذرد.. رنگی نیست..  هیچ چیز روحت را قلقلک نمی دهد.

 فقط دستورالعمل روزمرگیت را مو به مو اجرا می کنی.

دردم از یار است و درمان نیز هم

 عجیبه که بودن یک نفر میتونه اینقدر آرامش و امنیت بیاره.

 و عجیب تر اون که بودن همون نفر میتونه همون قدر اوضاع رو سخت کنه.

 برای روناک و احساس پاکش.

 با تشکز از پینک فلوید

منم پروانه ی آینه

 هر بار که من و پروانه

 جلوی آینه میرویم

 و همدیگر را می بوسیم

 یکی چون من، یکی مثل پروانه

 به آغوش هم میروند در آینه

 و همدیگر را می بوسند

 بی آن که بدانند که چه طعمی می دهد بوسه

 بی آن که وجود داشته باشند

           من و همسرم

            خیلی غمگین می شویم


 پروانگی های مقدس۱۳ - خواهران این تابستان - بیژن نجدی


 پانویس:

 منم پروانه ی آینه.