خب می خوام یک رزوم رو براتون بگم
هشت صبح، گربه م بیدارم می کنه ، منم مامان رو صدا میزنم که لطفا گربه رو صدا کنین بهش غذا بدین. یکی از پتو ها رو می زنم کنار، یه نگاه به موبایلم و تبلت میندازم و باز می خوابم.
ده، با عذاب وجدان بیدار می شم. دشسشویی دارم . یه نگاهی به موبایل و تبلت میندازم باز می خوابم.
دوازده یا یک، خواهرم سری بهم میزنه، یه چیزی میاره می خورم، خیلی دسشویی دارم. یه کم با خواهرم حرف می زنم و می خوابم.
سه یا چهار. حتی چشامو باز می کنم، چقدر عذاب وجدان و دشسشووی دارم! می خوابم.
پنج یا شیش، دیگه حالم داره بهم می خوره، سرگیجه دارم، سر دردم، اخم دارم. یه کم تو تخت می مونم و بالاخره از تخت میام بیرون.
دوش میگیرم، میس کال هارو زنگ میزنم ، اس ام اس ارو نگا می کنم. هنوز بد اخلاقم.
هشت یا نه، میرم بیرون. مثل بقیه... هی میخوام برگردم که توی تختم باشم .... سریال تکراری نگاه کنم، بازی تکراری.... و فکر نکنم. بخوابم.
فشار فلسفه
از سوراخ خواب بیرونم انداخت.
به پشت افتادم
و مثل یک سوسک دست و پا زدم.
و تنهاییم به اندازه ی یک دانه ی سم بود.
***
فلسفه ی فشار
مرا به دریچه ی دنیا فرو کرد.
و من بی پلک ، قلبم را به تمامی گریستم.
پس از زهدان گوزنی
به خاک محاصره کوفته شدم.
و تنهایی مرا هیچ کس نلیسید.
عقب رفتم
و از بالای کلافگی نزول کردم.
اما در یک لحضه ی روشنایی فرصت ،
دیدم که افتادم.
و دیدن یعنی اقدام.
***
پنجره ی حسرتم را
به روی پرواز موشک ها می کوبم
و کلاه آرزوهایم را
به سوی کسانی از کرات دیگر
که به استقبال زمینی ها می آیند،
پرتاب می کنم،
و می گریم.
من به آخرین درختی
که در انفجار زمین دود می شود، می اندیشم.
کسی از سلول پهلویی آواز سر می دهد :
"خورشید می میرد
و عشق پیش از نفت تمام می شود."
فشرده می شوم.
- لای تیغه ی کلنجار،
هیچ خصمی دشمن تر از خود نیست. –
***
من تنهایم
و خورشید پیش از خوشبینی من سرد شده است.
اما تنهایی
دلیل ناتوانی نیست.
***
"بیرون" را به درونم می کشم
و "درون" را به وحشی ترین قبایل می فرستم.
می خواهم از دست هایم
از میل بلند فواره های کهنه کار
و تجربه ی حوض های پیر
از طول فریاد همه ی ماهیان جوان
ازتفاعی بسازم
تا جواب آه به زمین برسد.
زندگی در پنج پرده تیر 1364 خاطره حجازی
Afarin
zendegi
Kheili adie k Adam inshekli bashe Ye modati
آپم