قرارمان این نبود.
قرار نبود بیای و قلبم تند بزند و خون بدود توی مغزم.
قرار نبود زل بزنم به موبایلم.
قرار نبود ببینمت و دست و پا گم کنم.
قرار نبود اسمت توی مغزم بازی کند.
دلتنگی توی برنامه نبود.
قرار بود گاهی زیر چشمی نگاهت کنم.
مثلا حواسم نباشد ...
قرار بود عشوه ها بریزم، نازها بیاورم.
قرار نبود این قدر خز باشم و این قدر انتظار بکشم.
eshtoo vazie haaa?
hamee ina lezaat bakhsheee ,,,,vaghtae mishe vase in bicharegia delet tang mishee:*
khaz?!
هیچ وقت اون جوری که قرار بود نمی شه...
چه بی قرار بودی...
سلام کیتــــــان!
چه قرارهایی بود ... و نشد...
یاد این شعر سعدی افتادم
((گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی))
همین دلتنگی هاست که ادم روزی حسرتشو می خوره!
یه روزى برام گفتى دلت برا نوشته هات، اتاقت، خلوتت تنگ شده بس که دورت شلوغه . الانم انگار همونجورى شدى ولى دل من برا نوشته هات تنگ شده اینبار...
منتظریم...نوشته هایت سخت دل چسبند...بنویس
سلام.کجایی یه مدته که نیستی!؟؟
میشه بفرمایید ما برای یافت شما باید چه کنیم؟؟
خیلی خوب بود.
.