نگاه میکنی و میبینی مادر و پدرت پیر شدن.

 یهو نگاه میکنی و میبینی مادر و پدرت پیر شدن.


 وقتی از پله ها بالا میرین صدای نفس هاشونو میشنوی..

 قدمای آهسته تر بر میدارن.

 وقتی میگی بریم کوه میگن زانوم..

 

 یهو میبینی همه ی موهای بابات سفیده.

 میبینی ظهرا زود تر میاد خونه، عصرا کم تر میره بیرون.

 

 میبینی سن به کرمای ضد چروک غلبه کرده، خط و خطوط عمیق شدن.


 میبینی دوست و رفیقاشون نوه دار شدن.


 با خودت فکر میکنی پیر شدن شاید.. اما باور نمیکنی و میگی چه خوب.

 


 یادمه اولا که موهای بالای گوش بابام داشت سفید میشد ازش پرسیدم چی شده.. گفت رد دسته ی عینکه.. بعدا که کار از رد عینک گذشت میگفت بس که میشورمشون رنگشون میره...

 یادمه روزی که عصای تزیینی میخرید من و خواهرم چقدر ناراحت شدیم و ترسیدیم.

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
خوده خودم پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 12:52 ق.ظ http://www.tahnayiyam.blogsky.com

یا مثه من یهو نیگا میکنی میبینی ا! بازم تولدت شد!...

محمد پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 06:51 ب.ظ http://gheynoos.blogfa.com

خدا حفظشون کنه.

ف.وجدان جمعه 3 تیر 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://brighter.blogfa.com

و شاید یه روز یهو نگا کنی ببینی خودت هم پیر شدی...

احسان چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 11:15 ب.ظ

:-(

میم چهارشنبه 5 تیر 1392 ساعت 03:30 ق.ظ

دغدغه ای...
هر چند که سهل و ممتنع باشه فکرشو حرفش, چیزی رو که تجربه نکردیم و ابعادشو نتونیم تصور کنیم, برامون مترادف با یه سری معادل و ترکیبات دردناک باشه, غریب می کنه قضیه رو...
دوس ندارم جای خودم باشم وقت فکر کردن بهش,از یه چیز مطمینم خانم و آقای پدر و مادر تجربه بدیعی با به دنیا آوردن هر فرزند دارن, چه شاد و راضی باشن پدر و مادری که فرزندی با این ظرافت ها داشته باشن و از گذشت زمان ... بالیدن فرزندشون...لذتی می برن ,چه خوشبختن
پدر و مادر زیبان
با موهای سپید فرشته گون
هر قدر چروک عمیق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد