بیا عشق بازی کنیم.
من قلم بر میدارم،
تو رقص خطوطم را نگاه کن.
تو حرف بزن،
من واژه واژه ات را میبویم.
تو مرا بانو بخوان،
من مست میشوم.
تو نفس بکش،
من به هر یک جان میگیرم.
بنشین جای دوری.
من حضورت را هضم میکنم.
میروم جای دوری.
تو دلتنگم بمان.
پانویس:
شاید ناتمام.
عالی بود...خیلی زیبا...تبریک می گم به این بیان ...
با اجازه زیر لب زمزمه اش می کنم(البته با حفظ حقوق شاعر)
ممنون
باعث افتخاره :)
زیبا
و من چقدر تاریکم این روزها
. .. .
http://man21salegi.blogfa.com/post-202.aspx
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.
اونجاش که میگی :( تو مرا بانو بخوان من مست میشوم ) رو خیلی دوس دارم.
کلا فوق العاده بود.
ممد باورم نمیشه تو از شعر تعریف کنی :دی
درود
با شعرتان دوست داشتنی ست گویی با شعر نقاشی کرده اید...
شاعر بمانید
وقت کردید به وبلاگ من هم بیایید
یلدات مبارک کتایون من!
منم الان از دیدن ماه اومدم...امشب خیلی خوشگل شده...البته فکر کنم کرمان بهتر دیده بشه
یلدا
بی حضور تو
از راه می رسد
و آن چه زیبا نیست
روزگار است
خوش باشد این شب بلند کتایون ساده!
سلام...
سلام:دی
این تویی؟!
چقدر تغیراتت و نفهمیدم!
:*
بزرگ شدیم....
و عشقت
...