شعر گونه های من۷

 جای دوری نیستی.. 

 از همین خیابان ها میگذری، 

 با همین مردم مینشینی، 

 در همین هوا، همین حوالی نفس میکشی. 

 

 جای دوری نیستی.  

 جایی نزدیک (به) یادِ من.

  

  پانویس:  

 امروز توی محوطه ی دانشگاه روی یکی از پله ها دراز کشیدم و خواب رفتم. احساس میکنم کار بزرگی انجام دادم.

 

نظرات 10 + ارسال نظر
لیوسا سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 02:37 ب.ظ http://memorialist.blogsky.com

حوصله داشتی ادامه بده فکر کنم جالب بشه

سلمان سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://salman1980.blogfa.com

خیلی جالب بود.

محمد چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 10:23 ق.ظ http://gheynoos.blogfa.com

بارکللا چش دلم روشن!
کوجوش؟ :ی:ی:ی

پشت جی . اون وری که میره سمت پزشکی :D

روناک چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 11:26 ق.ظ http://man21salegi.blogfa.com

کار بزرگی انجام دادی....


منم یه بار وسط راهروی دانشگاه با صدای بلند گریه کردم....خیلی بلند....من گریه هام آرومه...اما دلم گریه بلند میخواست...بزرگه؟

و~ البته.

عارف چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 11:40 ب.ظ

دوباره نوشته هات دوست داشنی شدن...
شعر مال کیه؟ حسش فوق الادهه

مرسی عارف .
عنوان رو بخون ~ شعر گونه های من !

سامان جمعه 30 مهر 1389 ساعت 01:23 ق.ظ http://saman2000bald.blogfa.com/

http://saman2000bald.blogfa.com/

عارف شنبه 1 آبان 1389 ساعت 10:57 ب.ظ

لا مصب شعر عالیه ...

مرررسی

[ بدون نام ] یکشنبه 2 آبان 1389 ساعت 08:31 ق.ظ

دراز کشیدن کار متوسطی بوده اما اینکه به خواب رفته ای کار حقیقتا بزرگیست...

سامان یکشنبه 2 آبان 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://saman2000bald.blogfa.com/

پس چی شد چرا چیزی نگفتی ؟

با ما به از این باش که با خلق جهانی

باران سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 02:12 ب.ظ http://the-rain.blogsky.com

چقدر به حس این روزهایم نزدیک بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد