فکرزدگی

 تا حالا از شدت فکر بیدار نشده بودم! یهو بیدار شدم و دیدم مغزم داره تند و تند فکر میکنه!‌ نه که فکرای زیادی توش باشه!‌ نه! واقعا داشتم تند فکر میکردم. 


پانویس:
  عرضی نیست. فقط پانویس خواستم.

نظرات 3 + ارسال نظر
من جمعه 19 شهریور 1389 ساعت 05:16 ق.ظ http://kharnevesht.blogsky.com/

تا حالا توی خواب تپش فکر گرفتی؟

شاید همین بود

روناک جمعه 19 شهریور 1389 ساعت 11:39 ق.ظ http://http://man21salegi.blogfa.com/

من کم کم داره حالم بد میشه...همش به خاطر تو و شیرینه...نزدیکید به من...من؟؟؟دیشب داشتم تو خواب می خندیدم که مامانم بیدارم کرد گفت زود باش برام تعریف کن داشتی به چی می خندیدی...اما من یادم نمی اومد...حاضرم یکی از گل سر هام رو بدم تا خوابم یادم بیاد

آره ....:)
اوم .. احتمالا مزه ی خوابت هنوز توی دهنت بود..

عارف سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 06:11 ب.ظ

من بچه که بودم توی اون روزایی که از صبح تا شب توی خونه تنها بودم هی اینجوری می شدم انگار یهو فکرا بهم حمله می کردن ... بعد همه چی توی ذهنم تند می شد و در عوض همه چی توی چشمام آروووم می شد و من چقدر می ترسیدم و هیچ کس نمی دونست .... هنوز بعضی وقتا اینجوری می شم و کاری ازم بر نمیاد... این کامای گوه کجاست پس

منم ترسیدم شاید..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد