سحر با من درآمیزد که برخیز
نسیمم گل به سر ریزد که برخیز
زرافشان دختر زیبای خورشید
سرودی خوش برانگیزد که برخیز
سبو چشمک زنان از گوشه طاق
به دامانم در آویزد که برخیز
زمان گوید که هان گر برنخیزی
غریو مرگ برخیزد که برخیز
سحر، نسیم، خورشید! ول کنید منو خوابم میاد!
یه کم که اخم کرده باشم خیلی میخوابم. قدر این جسمو میدونم که خوب میدونه کی حال بودن ندارم. اوم! اما این شعر خوبه خیلی.
نوشتم که نوشته باشم!
به به چه شعری
غریو مرگ رو باید تو میدون هفت تیر میدیدی میریم برای ۱۶ اذر
سلام !
حالم بد نیست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب . . .
این شعر رو علیرضا قربانی خیلی قشنگ خونده
کولاکه...