یکی از حسای خوب دنیا اینه.
اینه که الآن اون بیرون پر زندگیه... پر ماشینه، پر چالشه...
هر کی دنباله یه کاریه، هزارتا ماجرا هست. هر کی سرش یه جا گرمه.
یکی کارمنده، یکی داره میره سر ساختمون، یکی دکتره، یکی مریضه، یکی مریض داره، یکی داره میره پاسگاه، یکی دنبال مهریه اشه، یکی مسافره، یکی کارگره، یکی اومده پیاده روی، یکی داره میره مغازه رو باز کنه، یکی دنبال بیمه ماشینه، یکی پلیس سر چهاراهه، یکی وکیله، یکی قاضی، یکی ترم تابستونی داره تو راه دانشگاست، یکی تعمیرکاره، یکی آبدارچی، یکی مربی مهده، یکی گدا.....
هر کی یه جا سرش گرمه.
الآن اون بیرون پر زندگیه و دقیقا همین الآنِ پر ماجرا، من پرده هارو می کشم، موبایل و خاموش می کنم و میخوابم.
خوب بخوابی
آپ شدم, خوشال میشم بخونی و در عین حال یه کامنت برام بذاری, که آیا این کامنت گذاشتن به این شکل که گذاشتم این روزا ناراحتت میکنه? یه روز گفته بودی خوبه که آپ کردم خبرت بدم, دوست داشتم می نویسم بخونی