چند روزه که تمام حواس پنجگانه ام به انضمام مابقی وجودم، مادی و غیر مادی، معطوف به لیمو ترش ه. 

 چند روز دیگه از همتون خداحافظی میکنم، یه گونی لیمو ترش می ذارم جلوم و در اوج غش می کنم. 


 زود ببریدم بیمارستان لطفا. به خواهرمم دلداری بدین. براش m & m's بگیرین. 

  کرمون یه عالمه ستاره داره. همیشه وقتی زیر آسمون میخوابم ان قدر نگاه می کنم تا شهاب ببینم، بعد آرزو می کنم و می خوابم. یا قبلش خوابم میبره. 

شهابا همیشه آرزوهامو می دن. 

 این دفعه چشامو بستم. با چشم بسته با بچه ها حرف زدم. ترس این که شهاب ببینم و یهو آرزو کنم. 

 این و از شهابا نمی خوام. نمی خوام توی رودربایسی بندازمشون. میخوام خودت شعورت برسه که بهترین دوستم بودی و من دلم برات تنگ شده. 


آی هِیت دَت آی  کِر ابوت مای پُستز.

 ینی هر چی فک کردم یادم نیومد این آدم از کجا پیداش شده تو زندگی من ، از اولش کجا بوده ؟!  من از کی باهاش صمیمی شدم !؟ هر چی قک کردم دیدم از اولش من " زندگی " بودم. 

 ان قده حس خوبی بود. 

I love you, no matter what

آدم ها رو تا کجا دوست داریم ؟ تا کجا اشکالاشون رو قبول می کنیم ؟ کی خوب و بدشون و میزاریمشون تو کفه ی ترازو ؟ تا کجا اون چیزای که دوست داریم ازشون می چربه به اون چیزایی که ازشون دوست نداریم؟ کی باهاشون خدافظی میکنیم؟ کی حتی خداحافظی نمیکنیم ؟ کی ولشون میکنیم میریم ؟ چی رو نمیتونیم تحمل کنیم ؟ کی خطشون می زنیم ؟ کی نگهشون میداریم ؟ کی نمره ی رفاقتشون رو کم میکنیم ؟ تا کجا هستیم ؟ کی خودمون رو دریغ می کنیم ؟ کی وایمیستیم رابطمون رو بسازیم ، کی شونه خالی میکنیم و فرار می کنیم ؟ 

کی می گیم " I love you, no matter what"



یه ماهی و یه طوطی مهمونمن. 

به ساناز و آیدا

 این را می نویسم که یادم نرود. یادم نرود که دوران  سخت امتحان ها را با شما از تمام روز های سبُک بیکاری دوست تر داشتم. 


 مرا به هیچ بدادی و من هنوز.

 توی حیاط خوابیدیم. قراره ساعت هشت بیدار شیم. بیدار میشم. هوا روشنه. آفتاب تو چشامه. می چرخم میبینم شیرین بیداره. ازش می پرسم ساعت چنده؟ میگه:" بهت نمی گم، هنوز یه کم مونده ، بخواب. '

 برادر شهیدم رأیتو پس گرفتم. 

 احساس می کنم در وصف بعضی آدم ها باید چیزی نوشت تا حق خوبیشان ادا شود. کمی. 

 می خوام بدونید که اون قدر از فضای انتخابات پرتم که وقتی تبلیغات رو می بینم نمی دونم کدوم کاندیدای ریاست جمهوریه کدوم شورای شهر. 

 هندوانه که می بینم خوشحال می شوم. 

 فکر میکنم نشسته ای، نصف هندوانه ای روی پاهایت گذاشته ای، با یک قاشق از کناری شروع می کنی و با لذت تا آخر می خوری. 

 

 فصل هندوانه است، خوشحالم که حظ می کنی. 

 اسکندریه

 پمپی

 ونیز

سانتورینی

اقریقا جنوبی

قطب جنوب

موناکو

مالدیو


 با اطلاعات فعلیم این جاهارو ببینم بسمه

  دوس دارم یکی مژه هام و که می ریزن جمع کنه توی یه قوطی نگه داره. 

١- قبل و بعد از انجام هر کاری به آن فکر کنید. 


٢-گرمی دست ای من کم شده دستاتو بده.


٣-خواب درخت گلی رو می دیدم که سفره ی عقد دوستمو باهاش تزیین کرده بودن.. 


٤-هفت تار موی سفید دارم. 


٥-ان قد دوس دارم هدفونم بذارم تو گوشم بعد ببینم از قبل داره می خونه. البته بشنوم. 

برای پروانه شدن راه زیادی لازم است. باید قبل از آن به قدر کافی شجاع شد. باید فهمید که پرواز آنقدرها هم که فکر می‌کنیم ساده نیست. پروانه بودن قلب پروانه‌ای می‌طلبد. 


ادامه بعدا

 








 یه روز اون قدر بزرگوار میشم که خودم نمیفهمم. 


 یعنی نمی فهمم که بعضی کارام از بزرگواریمه...


اول آن کس که خریدار شدش من بودم.