سه

یک این که:

 گردو ها را من پوست میگیرم، که دست هایم رنگ بگیرد، ببینی و بپرسی" چرا دست هایت سیاهست؟ " بگویم "گردو تازه!" و تو همان نگاهی تحویلم دهی که " همین هایت را دوست می دارم. "


دو  اینکه:

باورم نمیشه هنوز، توی این تیکه از دنیا که یه جوری رفتار میشه انگار همه ی مسایل ابتدایی بشر حل شده است ، یه موشکی راه می افته میره رو سر یه مشت آدم بی پناه و بی گناه ول میشه! 

 همین چند وقت پیش داشتم فکر میکردم چقدر حکم اعدام عجیبه... بشینی بگی یه نفر باشه یا نباشه! داشتم فکر میکردم واقعا چوبه دار هست؟!


سه این که: 

 اقا جان بذار این شامی که مهمون طرف بودی از گلوت بره پایین بعد غیبتشو بکن!

نظرات 2 + ارسال نظر
H2a شنبه 8 شهریور 1393 ساعت 01:42 ق.ظ

sanaz چهارشنبه 12 شهریور 1393 ساعت 09:45 ق.ظ

migan ta aragh kargar khoooshk nashoode baiad mozdeshoo dad

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد